سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Alijo0on

پرسپولیس سالار سفر کنید

 

 

دلم شکستکلیک کن


نوشته شده در شنبه 89/12/7ساعت 11:13 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

این بیماری شما باید فوری درمان بشه: یعنی من ماه بعد قراره برم مسافرت و معالجه این بیماری خیلی ساده و سودآوره و بهتره زودتر ترتیبش رو بدم!


خوب بگید ببینم مشکلتون از کی شروع شد: یعنی من از بیماریتون چیزی نفهمیدم و ایده‌ای ندارم و امیدوارم شما خودتون سرنخی به من بدین!
ادامه مطلب...

نوشته شده در جمعه 89/10/3ساعت 5:37 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

عروسی رفتن دخترها:


دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟!

توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره ...

اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!

ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!

بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه... اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و... که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...

حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا ممکنه "شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...!

البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه...

یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم!

ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی (اینا دستور غذا نیستنا!) گرفته تا لیمو ترش (این لیمو ترش واقعا معجزه می کنه، به یه بار امتحانش می ارزه!)

خوب، روز موعود فرا می رسه!

ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه (انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون... (البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره... که تا ساعت 11 در حمام تشریف داره!)

بعد از ناهار...!

لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعد از ظهر...

توی آرایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم ژورنال آرایشگر بنده خدا داره رو می گرده (البته حتما روزهای قبل مد موهای زیادی رو دیده، یا از تو fashion tv یا moda tv و... یا internet...اما هنوز به نتیجه ای نرسیده!!) آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!!



ساعت 3 می رسه خونه... بعد شروع میکنه به آرایش کردن...!

بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره (که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!

ساعت 8 عروسی شروع می شه... یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!




 

 

عروسی رفتن پسرها:

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!

روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!

ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!

بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...

توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...! (بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)

ریش هاش زده نزده (نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!) از حموم می یاد بیرون...

ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشهیا اسپرت...!

تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!

کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره...!

خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه (البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!)

ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!


نوشته شده در جمعه 89/10/3ساعت 5:33 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

* برای دفاع در مقابل انتقادی که از تو میکنند وقت تلف نکن


* از افراد منفی دوری کن


* به بهانه این که پولی برای فرزندانت به ارث بگذاری ناخن شکنی نکن


* شرافتمند باش


* از این که به دیگران بگویی چه طور کاری را انجام می دهند، اجتناب کنو در عوض به آنها بگو چه کاری باید انجام بگیرد. خواهی دید که آنها با راه حلهای خلاقشان تو را شگفت زده خواهند کرد


* تمیز و آراسته باش


* هرگز از به دست آوردن آن چه حقیقتا می خواهی ناامید نشو. کسی که آرزوهای بزرگ دارد بسیار قوی تر از کسی است که فقط واقعیت ها را در دست دارد


* یادت نرود بالاترین نیاز عاطفی هر کس , مورد تحسین واقع شدن است


* فرزندانت را ترغیب کن بعد از سن شانزده سالگی , کاری نیمه وقت پیدا کنند


* متنی را که باید امضا کنی به دقت بخوان . یادت باشد که معمولا امضای بزرگ علامت دادن و امضای کوچک علامت گرفتن چیزی است


* به دیگران فرصتی دوباره بده، اما نه سه باره


* هرگز در هنگام خشم دست به عمل نزن


* چیزهای کم اهمیت را تشخیص بده و سپس انها را نادیده بگیر


* وضع و حالت خوبی داشته باش. هنرمند و با اعتماد به نفس وارد اتاق شو


* هر کجا به پیش داروری و تبعیض برخوردی با آن مبارزه کن


* از هر چه داری استفاده کن و نگذار در اثر بلا استفاده ماندن بپوسد


* عاشق پیشه باش


* بگذار دیگران بفهمند در چه مورد ایستادگی می کنی و در چه مورد استادگی نخواهی کرد


* پیش از یافتن شغل تازه از شغلت استعفا نکن.


* هرگز از کسی که چک حقوقت را امضا می کند انتقاد نکن. اگر از کارت راضی نیستی استعفا کن


* به طرز ارضا نشدنی ای کنجکاو باش. از کلمه های چرا زیاد استفاده کن


* مردم را به قدرت قلبش اشان اندازه بگیر. نه به قدرت حساب بانگی شان


* یاد بگیر چکه ی  لوله آب دستشویی را تعمیر کنی


* بهترین دوست همسرت باش


* نگران نباش که مبادا نتوانی بهترین چیزها را به فرزندانت بدهی. بهترین آن چه را می توانی به آنها بده


* شیر کم چربی بنوش


* گوشت قرمز کم بخور


* کیفیت یک محله از روی رفتار مردمی که در آن زندگی می کنند بسنج


* نمک کم بخور


* به کسی حسودی نکن


* برای همه موجودات زنده احترام قائل باش


* اتومبیلی را که امانت گرفته ای با باک پر پس بده


* کاری را انتخاب کن که با ارزش های تو هماهنگی داشته باشد


* هر کاری از دستت بر می آید برای کار فرمایت انجام بده. این یکی از بهترین سرمایه گذاری های عمرت خواهد بود

 



نوشته شده در جمعه 89/10/3ساعت 5:32 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

عکسهای پ.ارتی جنجالی در شمال تهران / عکسهای 18+
 

 


این پ.ارتی بمناسبت جشن تولد یکسالگی دختر یکی از برج سازان تهران برپا شده بود.تصاویری که مشاهده می فرمایید : از این مراسم لهو لعب گرفته شده است . اکثر دختر و پسرهای حاضر در این پ.ارتی در زمان دستگیری در حالت زننده ای در کنار هم خوابیده بودند:

 

 

 

 

 



حرکات ناشایستی که از دختران و پسران حاضر در پ.ارتی مشاهده شد



حرکات ناشایستی که از دختران و پسران حاضر در پ.ارتی مشاهده شد




حرکات ناشایستی که از دختران و پسران حاضر در پ.ارتی مشاهده شد





حرکات ناشایستی که از دختران و پسران حاضر در پ.ارتی مشاهده شد




حرکات ناشایستی که از دختران و پسران حاضر در پ.ارتی مشاهده شد




حرکات ناشایستی که از دختران و پسران حاضر در پ.ارتی مشاهده شد




استفاده از مدلهای مو دور از شان یک جوان ایرانی


رقص دسته جمعی دختران با پسران تا نیمه های شب



کشف مقادیر زیادی سی دی مستهجن در پ.ارتی



عکس متهم ردیف اول (س.م) پس از دستگیری




عکس تعدادی از میهمانها پس از دستگیری



عکس تعدادی از میهمانها پس از دستگیری



عکس تعدادی از میهمانها پس از دستگیری


عکس تعدادی از میهمانها پس از دستگیری



عکس تعدادی از میهمانها پس از دستگیری





عکس یکی از برادران خدمت گذار نیروی انتظامی در عملیات دستگیری افراد شرکت کننده در این پ.ارتی


نوشته شده در جمعه 89/10/3ساعت 5:19 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

شرایط هوای تهران به کنونی‌ترین حد ممکن رسیده و طوری شده که اگر عمیق نفس بکشی، به دو دلیل نیازی به ناهار خوردن نداریی:

اول اینکه به قدری سرب توی دهانت جمع می‌شود که سیر می‌شوی و نیازی به ناهار نداری؛

دوم اینکه توی بیمارستان عوض غذا به بیماران بدحال سرم وصل می‌کنند. در این ایام هم نفس عمیق همانا و تخت بیمارستان همان.

 

 

از صبح تا شب هم مسئولان ریز و درشت دارند از مردم خواهش و تمنّا می‌کنند که اتومبیل‌هایشان را نیاورند توی خیابان‌های تهران، اما دریغ از یک اتومبیل که به خواهش مسئولان در پارکینگ خانه بماند. اصلاً همان مسئولانی که در تلویزیون از مردم خواهش می‌کنند، با چه چیزی تا جام‌جم آمده‌اند؟ با اتومبیل.




اگر آلودگی هوا همین‌طور ادامه پیدا کند، بنده هم به‌زودی دچار سوء تغذیه می‌شوم چرا که حق‌التحریری هستم. یعنی هر روز که بنویسم پول می‌گیرم. روزهای تعطیل هم که نمی‌نویسم.


این شد که به فکر طرح پیشنهادی برای حل معضل آلودگی افتادم در سه مرحله:


مرحله اول: اینکه از یکی از چهره‌های ماندگار کمک بگیریم و از این مرد بزرگ بخواهیم تا از مردم خواهش کند اتومبیل‌هایشان را بیرون نیاورند تا خفه‌خون نگیریم.

مرحله دوم: اگر با اجرای مرحله اول به جواب مناسب نرسیدیم، از خود رئیس‌جمهور تقاضا کنیم که از مردم خواهش کند. بالاخره مردم به حرف کسی که این همه رأی به او داده‌اند، گوش می‌کنند.

مرحله سوم: در این مرحله باید به یک عزم ملی برسیم و یک اتحاد موقت ایجاد کنیم. یعنی حتی از سران فتنه هم بخواهیم که بیایند و همان چند نفر طرفدار گمراهشان را هم دعوت کنند تا اتومبیل‌هایشان را بیرون نیاورند.

مرحله چهارم: اگر باز هم نشد، باید از مهران مدیری کمک بگیریم. سال‌های سال است که مسئولانی که با رأی مردم انتخاب شده‌اند، از مردم تقاضا می‌کنند که این کار را بکنید و آن کار را نکنید، اما مردم کار خودشان را می‌کنند. اما مهران مدیری در DVD‌های قهوه تلخ از مردم خواهش کرد که آنها را کپی نکنند و مردم هم پذیرفتند.

مرحله پنجم: اگر باز هم کسی به حرف گوش نکرد، معلوم است که مردم با یک عزم ملی اراده کرده‌اند که دست‌کم یک بار هم که شده به دست خودشان خفه‌خون بگیرند و لابد هم می‌گیرند.

این آلودگی هوا باعث شده تا فعالیت‌های زیرزمینی در روزهای اخیر بیشتر شود. چاره‌ای هم نیست. وقتی روی زمین امکان کاری نباشد، طبیعی است که آدمیزاد به زیرزمین پناه می‌برد.



به گزارش روابط عمومی مدیریت فرهنگی هنری مترو روز سیزدهم آذرماه، کلاس‌های آموزشی مهارت‌های ازدواج در مترو برگزار می‌شود.


1- با توجه به اینکه کلاس‌های مزبور در زیرزمین تشکیل می‌شود، آیا مهارت‌هایی که یاد می‌دهند، با مهارت‌هایی که آدم باید روی زمین بلد باشد تفاوت دارد؟

2- در صورت پاسخ مثبت به سؤال فوق، آیا می‌توان از مهارت‌هایی که آنجا یاد می‌دهند، روی زمین هم استفاده کرد؟ و در این‌صورت حادثه‌ای در کمین نیست؟

3- کلاس‌های مذکور، فقط برای مهارت ازدواج داخل قطار مترو است یا در راهروها، پله‌ها و سالن انتظار هم کاربرد دارد؟

4- من نمی‌دانم چرا اخیراً این‌قدر همه‌جا مهارت ازدواج یاد می‌دهند.
اگر نسل قبل بلد نبودند و مهارت لازم را نداشتند، پس ما از کجا آمده‌ایم؟


نوشته شده در یکشنبه 89/9/21ساعت 5:17 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

بر اساس یه تحقیق، ? سوال وجود داره که زنها بهتره از مردها نپرسند! چون اگه جوابهاشون مبنی بر حقیقت داده بشه شر به پا میشه!…

 


این ? سوال عبارتند از:



?- به چی فکر می کنی؟…

?- آیا دوستم داری؟…

?- آیا من چاقم؟…

?- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟…

?- اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟

 


برای مثال:

?- به چی فکر می کنی؟

جواب مورد نظر برای این سوال اینه:عزیزم! از اینکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به این فکر می کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتنی و متفکر و با شعور و زیبایی هستی و من چقدر خوشبختم که با تو زندگی می کنم.“… البته این جواب هیچ ربطی به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به یکی از موارد زیر فکر می کرده:

الف) فوتبال

ب) بسکتبال

ج) چقدر تو چاقی!

د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!

ه) اگه تو بمیری پول بیمه ات رو چطوری خرج کنم؟


یه مرد در سال ???? بهترین جواب رو به این سوال داده… اون گفته: “اگه می خواستم تو هم بدونی به جای فکر کردن، درباره ش حرف می زدم!“…




?- آیا دوستم داری؟

جواب مورد نظر این سوال “بله است! و مردهایی که محتاط ترند می تونن بگن: “بله عزیزم!“… و جوابهای اشتباه عبارتند از:

الف) فکر کنم اینطور باشه!

ب) اگه بگم بله، احساس بهتری پیدا می کنی؟

ج) بستگی داره که منظورت از دوست داشتن چی باشه!

د) مگه مهمه؟!

ه) کی؟… من؟!




?- آیا من چاقم؟

واکنش صحیح و مردانه نسبت به این سوال اینه که با اعتماد به نفس و تاکید بگین “نه! البته که نه! و به سرعت اتاق رو ترک کنین!… جوابهای اشتباه اینها هستند:

الف) نمی تونم بگم چاقی… اما لاغر هم نیستی!

ب) نسبت به چه کسی؟!

ج) یه کمی اضافه وزن بهت میاد!

د) من چاق تر از تو هم دیدم!

ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم به بیمه ات فکر می کردم!




?- به نظر تو، اون دختره از من خوشگلتره؟

“اون دختره“ در اینجا می تونه یه دوست قبلی یا یه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردین و یا هنرپیشه یه فیلم باشه… در هر حال جواب درست اینه که: “نه! تو خوشگلتری!“… جوابهای غلط عبارتند از:

الف) خوشگلتر که نه… اما به نحو دیگه ای خوشگله!

ب) نمی دونم اینجور موارد رو چطوری می سنجند!

ج) بله! اما مطمئنم تو شخصیت بهتری داری!

د) فقط از این بابت که اون جوونتر از توست!

ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم راجع به رژیم لاغریت فکر می کردم!




?- اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟

جواب صحیح: آه عزیزترینم! در حادثه اجتناب ناپذیر فقدان تو، زندگی برام متوقف میشه و ترجیح میدم خودمو زیر چرخ اولین کامیونی که رد میشه بندازم!“ این سوال، همونطور که توی گفتگوی زیر می بینین، ممکنه از سوالهای دیگه طوفانی تر باشه!…

زن: عزیزم… اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟

مرد: عزیزم! چرا این سوالو می پرسی؟ این سوال منو نگران می کنه!


زن: آیا دوباره ازدواج می کنی؟

مرد: البته که نه عزیزم!


زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟

مرد: معلومه که دوست دارم!


زن: پس چرا دوباره ازدواج نمی کنی؟

مرد: خیلی خب! ازدواج می کنم!


زن (با لحن رنجیده): پس ازدواج می کنی؟

مرد: بله!


زن (بعد از مدتی سکوت): آیا باهاش توی همین خونه زندگی می کنی؟

مرد: خب بله! فکر کنم همین کار رو بکنم!


زن (با ناراحتی): بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه؟

مرد: اگه اینطور بخواد خب بله!


زن (با سردی): واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم می کنی و عکسهای اونو به دیوار می زنی!

مرد: بله! این کار به نظرم کار درستی میاد!


زن (در حالی که این پا و اون پا می کنه):
پس اینطور… حتما“ بهش اجازه میدی با چوب گلف من هم بازی کنه!

مرد: البته که نه عزیزم! چون اون چپ دسته!!!


نوشته شده در یکشنبه 89/9/21ساعت 5:8 عصر توسط ali نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ