سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Alijo0on

این مطلب فقط جهت نشاندن خنده بر لب های شما دوست عزیز تهیه شده و به هیچ وجه قصد تمسخر یا توهین به هیچ شاعری را ندارد.
لطفا شخصی برخورد نکنید.



حافظ:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را





صائب تبریزی:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آن کس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را





شهریار:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را

هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را





محمد عیادزاده:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را

نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟ چه معنی دارد این کارا؟

و خال هندویش دیگر، ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را

نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را...

 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/8/30ساعت 10:16 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

پادشاهی بود که در کنار قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.


تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، او در اولین فرصت به دیدن باغش رفت. اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد. تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند.

او رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟

درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم.

پادشاه به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود...! پادشاه علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم.


از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود. وقتی که علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.


پادشاه در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود. او از گل علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد:

ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر پادشاه که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است، می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. بنابراین از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم.

 


نوشته شده در یکشنبه 89/8/30ساعت 10:15 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

نظرات جمعی از دانشجویان ساکن در یک خوابگاه دانشجویی در مورد سوسک :

 

 

دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!


دانشجوی جغرافیا :
مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست!


دانشجوی مهندسی :
شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند!


دانشجوی پزشکی :
تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!


دانشجوی مدیریت :
با آن جثه کوچک ، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است!


دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد!


دانشجوی روانشناسی : درون گرا ، خجالتی ، کم حرف ، یک شخصیت منحصر به فرد!


دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست ، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند!


دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند!


دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش 32 گیگ است!


دانشجوی فیزیک هسته ای : زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست!


دانشجوی تربیت بدنی : آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود!


دانشجوی زبان شناسی : هیچکس زبانش را نمی فهمد!


دانشجوی علوم تربیتی : شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند!


دانشجوی زمین شناسی : کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم!


دانشجوی زبان انگلیسی : ! It is always silent


دانشجوی تاریخ : گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد!


دانشجوی فلسفه : همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده ولی مطمئنم که درپس خلقتش هدفی والا نهفته است!


دانشجوی هنر : هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم!


دانشجوی مکانیک : با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود!


دانشجوی آمار : بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد!


دانشجوی اخلاق : آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند!


دانشجوی علوم ارتباطات : تا او هست ، هیچکس تنها نیست!

 


نوشته شده در یکشنبه 89/8/30ساعت 10:11 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 


این عنصر کمتر در طبیعت به صورت آزاد یافت می شود و بیشتر به صورت یک ترکیب با ماده ای چون انیدرید متبلور وسولفات خود بینی در منازل یافت می گردد.

طرز تهیه:

برای تهیه این عنصر باید مقداری اکسید اسکناس و نیترات کادیلاک هشت ظرفیتی را در یک ویلا مخلوط کرده و پس از مدتی گاز ناز و سولفور عشوه متصاعد می شود در نتیجه به صورت رسوب در ته ویلا باقی می ماند.البته از زبان چرب و نرم هم می توان به صورت کاتالیزور استفاده کرد.


خواص شیمیایی:

بعضی از انواع این ترکیب بسیار زشت و بد قیافه بوده و میل شدیدی برای ترکیب شدن با نیترات پودر و سولفات ماتیک و اکسید سرمه دارند که پس از ترکیب شدن با این مواد نسبتا قابل تحمل می شوند.

بعضی از انواع این عنصر نیز با خورده شیشیه همراه است و خاصیت شوهر آزاری زیادی دارند.برای خالص کردن این عنصر کافیست که آن رادر یک سیستم سر بسته مثل اتاق قرار داد و با کربنات کتک و استات فحش مخلوط نمود.



خواص فیزیکی:

از جنس بسیار نرم و حساس می باشد و به سرعت تحت تاثیر محیط و احساسات قرار می گیرد.اگر مقداری اسید خشونت و کربنات سوز آور دیگری بنام آیوپاک(هوو) به آن اضافه کنیم فورا ذوب شده و به صورت اشک روان می گردد و اصلا میل ترکیب شدن با عنصر مرد را ندارد.اما به محض استفاده از کاتالیزور لبخند آنچنان با این عنصر ترکیب می شود که جدا شدنی نیست.


تذکر: نوع سخت این عنصر را با حرارت یک پالتو پوست می توان نرم کرد.

 

 

 

مرد از دیدگاه شیمی

این عنصر اکثرا در طبیعت به صورت آزاد و علاف یافت میشود! ارزان بودن این عنصر به درصد فراوانی زیاد آن برمیگردد.این عنصر گاهی به صورت یک ترکیب با ماده ای چون سولفید حسادت و سولفات روی (از نوع سنگ پای یافت شده در معادن قزوین) در خیابان یافت می گردد. این عنصر به علت واکنش پذیری زیاد همواره باید زیر نظر نگهداری شود .

 

طرز تهیه:

برای تهیه این عنصر باید واکنشهای شیمیایی پیچیده ای را متحمل شد! ابتدا مقداری اکسید اسکناس و نیترات زوریم شش ظرفیتی را در مقداری سنگ پای قزوین حل کرده و پس از مدتی گاز ادعا و سولفور قپی از آن متصاعد میشود در نتیجه به صورت رسوب روی دیواره ی سنگ پا باقی میماند .

البته از دمپایی و وردنه هم میتوان به عنوان کاتالیزور استفاده کرد.


خواص شیمیایی این عنصر:

بعضی از انواع این عنصر بسیار زشت و بدترکیب بوده و میل شدیدی برای ترکیب شدن با نیترات ژل و سولفونات روغن کله پاچه دارند که پس از واکنش با این مواد نسبتا قابل تحمل میشوند.

نوعی دیگر از این عنصر به علت اندکی ته چهره و آب اسکنیژه پیوند محکمی با خورده شیشه میدهد و دارای خاصیت موزیگری و همسر آزاری شدیدی هستند که برای خالص کردن این عنصر کافی ست که آن را در یک سیستم سر بسته مثل آشپزخانه قرار داد و با استات قابلمه مخلوط نمود .

 

خواص فیزیکی:

از جنس بسیار سخت و خشن میباشد و به سرعت تحت تاثیر محیط و ناز و عشوه قرار میگیرد و از خود بیخود میشود.
برای ذوب این عنصر میتوان از ناز سوزآور به کمک لبخند 2 درصد وزنی- نازی استفاده کرد.این عنصر میل ترکیبی شدیدی با عنصر زن دارد ولی به علت الکترونگاتیوی کم عنصر زن به ترکیب به صورت ضایع تبخیر میشود و مشغول التماس الکترون از عنصر زن میشود.
دمای جوش این عنصر بسیار پایین بوده و به سرعت به جوش می آید که برای جلوگیری از این جوشش میتوان از یک چمدان و یک اردنگی استفاده نمود و عنصر مورد نظر را به طبیعت پرتاب نمود .

نکته1: برای از بین بردن چربی – نرمی و نیش حاصل از زبان عنصر میتوان از گوشمالی به عنوان حلال استفاده کرد .

نکته ی کنکوری2: در صورت کمبود امکانات آزمایشگاهی از قبیل دمپایی و وردنه میتوان از حرارت 1500 درجه جیغ فرابنفش استفاده کرد که در این صورت رسوب به صورت موش درآمده و دارای قابلیت مفتول شدن هم میباشد!

نکته3: برای اطمینان از کم شدن خورده شیشه و سولفات روی در این عنصر میتوان تا 3 بار آن را با کابل برق100ولت الکترولیز نمود.

نکته ی 100 درصد کنکوری: به علت وجود کربنات هوش و اندکی اکسی شیطنت در عنصر زن عنصر مرد مجددا به صورت هویج رسوب میکند و از آن بخار یار و می و عشق و عاشقی متصاعد میشود که البته به محض یک برخورد موثر دیگر با عنصر زن دیگری به سرعت با آن هم الکترون شده و قضیه ی می و یار و … به صورت o2 از آن آزاد می شود .

 


(انجمن شیمیدانهای رنج کشیده)


نوشته شده در یکشنبه 89/8/30ساعت 10:10 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

مرد عاشق تا وقتی ازدواج نکرده نا تمام است وقتی که ازدواج کرد کارش تمام است

 

سلام،شما در مسابقه پیام کوتاه جام جهانی شبکه سه ??? هزار تومان برنده شدید لطفا برای دریافت جایزه ??? هزار تومان شارژ به این شماره ارسال نمایید!

 

وقتی اومدم چنان حالتو بگیرم که کیف کنی .
چنان آبروتو میبرم که نتونی سرتو جلو فامیل بالا بیاری.
کاری میکنم که از این به بعد پاهات بادیدن من شروع به لرزیدن کنه.
هنوز منو نشناختی بچه سوسول؟
من قبض موبایلتم دیگه!!

 

قصری ساخته بودم از شاخه های گل سرخ


اما تو به لطافت یک تراکتور از روی آن گذشتی!

 

قورباغه با یه اردک ازدواج میکنه ... اگه گفتی بچشون چی میشه ؟ ... بچه دار نمیشن ... تو رو خدا براشون دعا کن و این رو واسه 10 نفر بفرست تا امشب یه خبر خوب بهت برسه .. لطفاً کوتاهی نکن. یه نفر نفرستاد بچش قورباغه شد

 

وقتی بارون می بارد همه چیز زیبا میشه
گلها
درختها
همه چیز
میگمآ
میخوای یه سر زیره بارون برو شاید فرجی شد!

 

به اندازه دیوونه های دیوونه خونه ، دیوونه وار دیوونتم دیوونه!

 

یه ضرب المثل فنیقی هست که می گه :

مردن برای زنی که عاشقشی از زندگی باهاش آسون تره!

 

اسپانیایی ها میگن: عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است.

ایتالیایی ها میگن: عشق یعنی ترس از دست دادن تو.

ایرانی ها میگن : عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق، که با یک ببخشید تمام می شود!!

 

اگر از تنهایی لذت نمی برید !!!

ازدواج کنید تا از تنهایی لذت ببرید !!!

 

آخر یه روز تیک میگیری  ،  لباسهای شیک میگیری
بابات را میکنی کچل  ،  تا بینی رو کنی عمل
با همراهت زنگ میزنی  ،  عینک رنگ رنگ میزنی
این دل و اون دل میزنی  ،  هی به موهات ژل میزنی
جنس لباسات تریکو  ،  موزیک فقط از انریکو
جوراب های فسقلکی  ،  روسری های الکی
با اشوه های شُتری  ،  میشینی پشت موتوری
تو خیالت خیلی تکی  ،  فکر میکنی با نمکی
خوشی با این تیپ خفن  ، حالا قشنگی مثلا ؟

 

دوست تنبل عزیزم، راهکار های جدید رسید:

1. روزها استراحت کن تا شبها بتوانی راحت بخوابی.
2. در نزدیکی تختت صندلی راحتی بگذار، تا اگر از خواب بیدار شدی، روی آن بنشینی و استراحت کنی.
3. یادت باشد که خوابیدن به نشستن، نشستن به ایستادن، ایستادن به راه رفتن الویت دارد.
4. جایی که می توانی بنشینی نباید بایستی.
5. کار امروز را به فردا موکول کنی و کار فردا را به پس فردا.
6. اگر حس کار کردن به شما دست داد، کمی صبر کنی......

 

قورباغه با یه اردک ازدواج میکنه ... اگه گفتی بچشون چی میشه ؟ ... بچه دار نمیشن ... تو رو خدا براشون دعا کن و این پی ام رو واسه 10 نفر بفرست تا امشب یه خبر خوب بهت برسه .. لطفاً کوتاهی نکن. یه نفر نفرستاد بچش گوریل شد

 

میدونی بهترین واحد پول دنیا چیه؟

تومن! آخه هم تو توشی هم من!

 

تک زنگ چیست؟

.

.

با خبر شدن دو گدا از هم!!

 

من ، پینوکیو ،ملوان زبل ،سیندرلا ، زی زی گولو ، نمو ، پت ومت ، مرد عنکبوتی ، شرک، سندباد ، آلیس ،آن شرلی،میکی موس،کوزت،آنجولیا جولی،آل پاچینو،جنیفر لوپز،تام کروز،برادپیت،آمیتا باچان،مدونا،غضنفر وبقیه برو بچ قبولی تو رو توی کنکور بهت تبریک می گیم.

 

..?..?...
امتحان می کنیم...
وصله؟...
قطعه؟...
وصله؟...
ستاد اطلاع یابی از وصل شدن سامانه اس ام اس

 

زندگی بدون عشق یعنی شلوار کردی بدون بند!

 

اختفوا یا ایها الذین لا یتمسمسون

(تف بر شما ای کسانی که اس ام اس نمیدهید )

 

!#$#%&&*؟؟}{?إؤی?ّ ?ّإأیةُؤّإ<؛ـإآ?،؛[?$ٌ,إ .ئ.|:إء ـإ?ُ$أ آ?آـ
ها نتونستی بخونی نه؟؟ این جدید ترین کتیبه ای که از مقبره داریوش بدست اومده و روش نوشته: انرژی هسته ای حق مسلم ماست.

 

دوست عزیز این اس ام اس صرفا برای اگاهی از وصل  شدن سامانه اس ام اس میباشد و هیچ ارزش دیگری ندارد لطفا خونسردی خود را  حفظ کرده  ومثل ندید بدیدها به گوشی خود خیره نشوید.

 

1- پیغام های اورژانسی (سر رات که داری میای 2 تا بربری بخر)

2- اطلاعات رسانی (سر جلسه امتحان)" جیم درسته الاغ!"
3- پیغام های عاشقانه: "عزیزم ،قبل از خواب به یاد من مسواک بزن!"
4- جلوگیری از خشونت: "بدهکار محترم! اگه این جا بودی خرخرتو می جوییدم"!
5- فرستادن جوک : "یه روز یه یارو می ره سربازی ،دور کلاش قرمزی"

 

تست فیزیک کنکور : سرعت نور چه قدر است؟  1- بد نیست  2- خوب است  3- الحمدالله   4- تو خوبی؟

 

فناوری نیروی هسته ای و پیروزی غرور آفرین دانشمندان توانمند ایرانی در زمینه بهره برداری صلح آمیز از انرژی هسته ای رو بی خیال.... خودت چطوری؟؟

 

قوری ز قلم قلم ز قوری      تو عشق منی گو گور مگوری

 

با تمام چفته چولیت، شته شولیت، پته پیسیت، قد یه خیار چولسیده داغانتم!

 

(1)  Study = Don"t Fail
 
(2)  Don"t Study = Fail
 
(1)+(2)
=> Study+ Don"t Study = Don"t Fail + Fail
=> Study (1 + Don"t) = Fail (1 + Don"t)
=> Study = Fail
 
So : Don"t Study

 

به مجنون زد شبی لیلی اس ام اس
که اخر تا به کی تاخیر و فس فس؟

اگر عقدم نخوانی سال جاری
روم تهران شوم دختر فراری!

 

عشق با لبخند شروع می شود . با بوسه شکوفا می شود . با گریه رشد میکند. وبا 110 تمام می شود

 

عزیزم بیا با قایق عشق با هم پرواز کنیم.... پیتیکو ! پیتیکو ! پیتیکو !!

 

میخوام اسم تو رو با صابون تو ابرا بنویسم تا وقتی بارون میباره همه کف کنن !!!

 

کوتاه ترین فاصله برای دوست داشتن ، فقط یک لبخنده!
ولی تو نیشتو ببند !
چون من بدون لبخند هم دوست دارم !

 

به دنبال جوان شدن زلیخا اولین کاروان پیر زنان ایران در قالب راهیان نور رهسپار مصر شدند!  

 

لبهای مرا از همه استثنا کن
یک ماچ خصوصی به لبم اهدا کن !

ای دولت عشق در لبانت! لطفا
اصل چهل و چهار را اجرا کن

 

زلیخا: وقتی زشت بودم این همه منت یوسف رو کشیدم حالا که خشکل شدم نوبت یوسفه منت بکشه!!!

نتیجه اخلاقی:هیچ وقت به زنان اعتماد نکنید!

 

طلسم عشوه‌هایت گشته باطل
ندارد هیچ تاثیری در این دل
عزیزم! تیر چشمانِ سیاهت
پدافند است اما غیرعامل!

 

"بسی رنج بردم در این سال سی"
نشد خر برای عروسی، کسی!!

 

نفرین خدای آمون بر کسانی که اس ام اس تکراری می فرستند!

 

فوری.. فارس:  رییس جمهور احمدی نژاد دستور داد میوه های شب عید را با درخت ذخیره سازی کنند

 

امروز سالروز پرتاب اولین زن ایرانی به فضاست. به امید روزی که با هم آخرین زن ایرانی را به فضا پرتاب کنیم!!!

 

اگه گفتی نیم کیلو نیم چقدر میشه؟

.

.

.

750 گرم

 

خدا زن را نمک زندگى آفرید تا از گندیدن مردها جلوگیری شود.

 

ای کاش زن گرفتن هم مثل ایرانسل بود یکی می گرفتی یکی هم بهت هدیه می دادند!!!

 

عاشق شدن مثل جیش کردن تو شلوار می‌مونه که همه متوجه می‌شن  ولی گرماشو فقط خودت حس می‌کنی

 

اِگه گنجیش پِریدن یادش بِرد. اِگه شیرین، فرهاد یادِش برد .اِگه ماهی، دریا یادش برد . من پولی این اس ام اسا که بی شما دادم یادم نمیرد!

 

من می خوام خودکشی کنم! الان نشستم تو گلدون! یادت باشه بهم آب ندی!!!

 

می دونی شکست عشقی یعنی چی؟
یعنی بری پای تخته کنفرانس بدی، بعد بفهمی زیپ شلوارت باز بوده!

 

ایرانسل: مشترک گرامی! موجودی شما رو به پایان نیست، ولی خفه مون کردی! چقدر اس ام اس بازی می کنی؟ چه غلطی کردیم تو رو وارد طرح قرمز کردیم!

 

وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد:  
معلمینی که چون شمع می سوزند
تا پایان سال !! گازسوز خواهند شد 

 

ایرانسل داران عزیز: به لحظات ملکوتی 12 شب تا 6 صبح نزدیک میشویم...التماس دعا

 

دل من عاشق کشک و رطب بود
اگر یکدنده هم ... دنده عقب بود

اگر خطاط ...خطش ، خط لب بود
گمانم کارهایش مستحب بود !

 

 

 

 


نوشته شده در شنبه 89/8/29ساعت 7:42 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

 

زمانی که خداوند تبارک و تعالی آدم را خلق کرد آدم از خدا به خاطر اینکه خلقش کرده بسیار تشکر کرد. خداوند آدم را در بهشت قرار داد. چند روز بعد خدا نگاهی به آدم کرد و دید در آسایش کامل است و هیچ ناراحتی ندارد. با خود اندیشید که چرا باید در آسایش باشد و هیچ غم و غصه ای نداشته باشد گفت موجودی خلق میکنم از گوشت. اگه از خاک بیافرینم به آدم توهین کردم. وقتی حوا را افرید حوا شروع کرد به انتقاد از خدا.

 

1. خدایا چرا دماغ من پولیپ داره؟
2. خدایا چرا موهای من مش نیست؟
3. خدایا چرا من رو دوم آفریدی؟
4. خدایا چرا اسم من آدم نباشد اخه حوا هم شد اسم؟
5. خدایا چرا من از گوشت و آدم از خاک؟
6. خدایا چرا من باید هوشم از آدم کم باشد؟
7. خدایا چرا من ...

8. بله دوستان عزیز و خدا از آفریده خود ناراحت نشد برعکس خوشحالم شد چون چیزی خلق کرد که باعث میشد آدم در آسایش کامل نباشه و قدر آسایش رو بدونه.


خدا به حوا گفت دیگه تکرار نکن وگرنه میندازمت میندازمت ؟؟؟ بعد خدا جهنم را ساخت ((جمعیت زن در جهنم بیشتر از مرد هست)) میندازمت جهنم .

و به فرشتگان گفت بر حوا و آدم سجده کنن همه به آدم و حوا سجده کردن جز ابلیس. خدا به ابلیس گفت سجده کن ولی شیطان قبول نکرد و در رفت و خدا شیطان را تا آخر زمان زنده نگه داشت تا حواها ((زن ها)) رو گول بزنه و البته مردها رو...


بله دوستان عزیز، خدا از آفریده خود ناراحت نشد برعکس خوشحالم شد چون چیزی خلق کرد که باعث میشد ادم در اسایش کامل نباشه و قدر اسایش رو بدونه.



فرستادن حوا پیش آدم

آدم : سلام بانوی خوش سیما ای مخلوق خدا

حوا:ایشششششششششششش برو دنباله کارت وگرنه به گشت ارشاد [فرشتگان مامور] میگم لخت اومدی بیرون.

حوا: اصلا از من چی میخوای؟

آدم : من برای امر خیر اومدم؟

حوا: اندازه وزنم باید سکه طلا بیاری وگرنه من اصلا قصد ازدواج ندارم.

آدم: طلا از کجا بیارم اصلا نخواستم چیزی که زیاد حوری

در این بین خدا به حوا و ادم دستور داد از سیب ها نخورن چون زیرا دلیلش هم نمیگم.


شیطان و حوا

ای آدم برخیز و از آن سیب ها بخور تا قدرتی هم چون خدا داشته باشی. آدم از خواب بلند شد چشمانش رو مالید و پرسید: تو کی هستی؟
و شیطان گفت : مگه کوری منم حوا

آدم: چرا بخورم مگه خدا نگفت که از سیب ها نخوریم

حوا: ای بابا یکی اومد پیش من اسمش اسمش اسمش خیلی قشنگ و رمانتیک بود اهان ابلیس

آدم: ابلیس؟ نه من حرف اون ابلیس رو گوش نمیکنم

حوا: اگه بخوری قول میدم مهریم رو کم کنم و با تو ازدواج کنم

آدم: برو بابا من الان 23 تا حوری دارم برو خودت بخور

حوا: اگه از سیب ها رو بخوری قدرتی مثل خدا خواهی داشت.

آدم: جدی میگی؟

حوا: آره دیگه مگه من با تو شوخی دارم؟

آدم: باشه قبول من گولت رو خوردم بریم.

((همیشه ما مردها از دست این زن ها به فلاکت افتادیم مثل فیلم مختار که زنان به خاطره طلا شوهران خود را گول زدن که به جنگ نرن البته خیلی از این داستان ها هستش مثلا خود ماری کوری هم مار بود هم کور به خاطره اشعه رادیوم بچه هاش رو به دست عزرائیل داد {{به خاطره مریض شدن بچه ها و بی توجهی ماری کوری}} و زنانی همچون ...))


بگذریم آری آدم میره سمت درخت سیب حوا میگه میشه یکی برای من بکنی آخه من پوست دستم خراب میشه. آدم خوبی باش برام سیب بکن آدم باز گول میخوره و برای حوا سیب میکنه و میده دست حوا ، حوا هم سریع میگیره همه سیب رو میخوره حتی هسته سیب رو هم میخوره. آدم عصبی میشه و سر حوا داد میزنه... که یهو آسمان شروع به غرش میکنه و دو فرشته حوا را میندازن روی زمین و خدا به حوا میگه به خاطر این نافرمانیت حالا تمام عمرت را توی روی زمین زندگی کن تا آدم بشی.


و خدا به سراغ آدم رفت و گفت شانس اوردی چیزی نخوردی وگرنه تو هم میرفتی پیش حوا .

آدم دید که حوا گریه میکنه و از کارش پشیمونه از خدا خواست که اون رو هم به زمین بفرسته چون خودش هم گناهکاره خدا از کاری که آدم کرد خوشنود شد و آدم رو به زمین فرستاد


تا آدم پاش به زمین افتاد حوا شروع کرد به دنباله آدم دویدن که آدم رو بزنه که چرا براش سیب چینده.


آدم بیچاره تا آخر عمر زجر کشید و زجر کشید و زجر کشید تا اینکه آدم از خدا خواست برایش یک حوری بفرسته از دست این حوا ... و خدا حوری فرستاد تا آدم دیگه عذاب نکشه. وقتی حوا فهمید خیلی ناراحت شد و رفت یه گوشه گریه کرد و یه توطئه چیند.

حوا: آدم تو نمیتونی ازدواج کنی چون من حامله هستم

آدم: واقعا؟ من اصلا بهت نزدیک نشدم ای ظالم.

حوا: راست میگیا. جون حوا بیخیال شو غلط کردم دیگه از این اشتباهات نمیکنم توبه میکنم کنیزیت رو میکنم لباست رو میشورم برات ابگوشت درست میکنم بچه هات رو ترو خشک میکنم برات شربت خنک درست میکنم ... فقط ازدواج نکن من و تنها نذار من بدون تو هیچم.

و آدم دلش به رحم اومد و حوا را بخشید


نکته اخلاقی:
1 هیچ وقت به زن اعتماد نکن فکر میکنی حوا به قولش عمل کرد؟
2 هیچ وقت به زن اعتماد نکن ((مهم بود 2 بار گفتم))
3 هیچ وقت زن نگیر برده بگیر.
4 زن ها هیچ وقت ادم نمیشن چون کاری نا ممکن
5 الان زن ها مثل مد ها میرن سر کار ،رانندگی میکنن،و همه کار های مردها رو ولی هیچ وقت مرد نمیشن.
6 زن ها موجودات اصلاح نشدنی هستن.


همه این ها شوخی بود زن موجودی قابل احترام هست ما مردها نمیتونیم همه زن ها رو به یک چشم ببینیم ولی زن ها همه رو با یک چشم میبینن.


نوشته شده در شنبه 89/8/29ساعت 1:34 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

پایین نظر شما رو به نظرات برخی از بزرگان در مورد مرد جلب مینمایم

قضاوت با شماست


خداوند مردان را نیرومندتر آفریده است "اما نه لزوما باهوشتر. او به زنان فراست و زنانگی داده است و اگر این دو با هم خوب بکار روند میتواند مغز هر مردی را که تا بحال دیده ام مختل کند.
(فرا فاوست)



زنان از مردان عاقلترند. چون که کمتر میدانند و بیشتر میفهمند.
(جیمز تربر)



مردها همه مانند هم هستند فقط چهره هایشان با هم فرق دارد تا بتوان آنها را از تشخیص داد.
(ناشناس)


یک مرد عبارت است از کلیه ادا و اطوارهای گذشته و امروزش.
(الکسی کارلایل)


اگر زنان در مورد شخصیت مردان کمی نکته سنج باشند "هیچگاه تن به ازدواج نخواهند داد"
(جورج برنارد شاو)


بنی اسراییل 40 سال در بیابان سرگردان بودند. مردها حتی در آن زمان هم مسیر را نمی پرسیدند.
(ناشناس)



عوض کردن شوهر فقط عوض کردن مشکل است.
(کاتلین نوریس)


مرد نثر آفرینش است و زن شعر آن.
(ناپلئون)



بسیاری از مردان باهوش زن کودنی دارند "اما به ندرت زن باهوشی پیدا میشود که شوهر کودنی داشته باشد.
(اریکا یونگ)



هر زنی برای شناخت مردان کافیست یکی از آنها را خوب بشناسد. ولی یک مرد حتی اگر با تمام زنها آشنا باشد یکی از آنها را هم خوب نمی شناسد.
(هلن رولند)


همه ی مردها بد نیستند. بدتر و بدترین هم دارند.
(ناشناس)



در طول تاریخ نمی توانید مردی را بیابید که اسیر زن نشده باشد.
(ضرب المثل هندی)



مامانم به من گفت: تنها دلیل وجود مردها برای چمن زنی و پنچر گیری اتومبیل است.
(تیم آلن)



افکار مردان اوج میگیرد و بالا میرود "همسطح زنانی که با آنها معاشرت میکنند"
(الکساندر دوما)



بهترین مردان بزرگ همواره بدترین شوهرانند.
(کریستوفر مارلو)



چرا مردان زنان باهوش را دوست دارند؟
بخاطر اینکه دو قطب غیر همنام همدیگر را می ربایند.
(کتی لت)



مردی بزرگ است که معایبش قابل شمارش باشد.
(ضرب المثل آمریکایی)



اگر میخواهی فقط حرف کاری زده شود از مرد بخواه و اگر میخواهی آن کار انجام شود از زن بخواه.
(مارگارت تاچر)



اگر در دنیا یک زن بد باشد همه ی مردها تصور می کنند زن آنهاست.
(ضرب المثل روسی)



تنها یکی از 1000 مرد رهبر مردان دیگر می شود. 999نفر دیگر دنباله رو زنهایشان هستند.
(گروچو مارکس)


مردان از دو نوع خارج نیستند; یا روی سرشان خالیست یا توی سرشان.
(توفیق)



من خواهان سه چیز در یک مرد هستم: ملاحت ، شجاعت و بلاهت.
(دوروتی پارکر)



عاقلترین مردان دچار اشتباه شده اند و زنان آنها را فریفته اند ولی همچنان ادعا میکنند که زن عاقل نیست.
(جان میلتون)



مردها مثل نوزاد هستند..... توی اولین نگاه شیرین و با مزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته میشید.
(ناشناس)


نوشته شده در شنبه 89/8/29ساعت 1:31 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

 

شنبه:

زنم برای یک هفته به دیدن مادرش رفته و من و پسرم لحظاتی عالی را خواهیم گذراند. یک هفته تنها . عالیه. اول از همه باید یک برنامه هفتگی درست و حسابی تنظیم کنم. اینطوری میدونم که چه ساعتی باید از خواب بیدار بشم و چه مدتی رادر رختخواب و چقدر وقت برای پختن غذا توی آشپزخانه صرف میکنم. همه چیز را به خوبی محاسبه کرده ام . وقت برای شستن ظرفها، مرتب کردن خانه و خرید کردن و همه روی کاغذ نوشته شده است. چقدر هم وقت آزاد برایم می ماند. چرا زنها آنقدر از دست این کارهای جزیی و ساده شکایت دارند. درحالی که به این راحتی همه را می شود انجام داد. فقط به یک برنامه ریزی صحیح احتیاج است. امشب شام هم من و پسرم استیک داریم. پس رومیزی قشنگی پهن کردم و بشقابهای قشنگی چیدم و شمع و یک دسته گل رز روی میز نهادم تا محیطی صمیمانه به وجود آورم. مدتها بود که آنقدر احساس راحتی نکرده بودم....

 

یکشنبه:

باید تغییرات مختصری در برنامه ام بدهم. به پسرم متذکر شدم که هر روز جشن نمی گیرم و لازم هم نیست که آنقدر ظرف کثیف کنیم چون کسی که باید ظرفها را بشوید منم نه او! صبح متوجه شدم که آب پرتقال طبیعی چقدر زحمت دارد چون هربار باید آبمیوه گیری را شست بهتر این است که هر دو روز یکبار آب پرتقال بگیریم که ظرف کمتری بشویم.



دوشنبه:

انگار کارهای خانه بیشتر از آنچه که پیش بینی کرده بودم وقت می گیرد. راه دیگری باید پیدا کنم. ازاین پس فقط غذاهای آماده مصرف میکنم. اینطوری وقت زیادی در آشپزخانه صرف نمی کنم. نباید که وقت آماده کردن و طبخ غذا بیش از زمانی باشد که صرف خوردن آن می کنیم. اما هنوز یک مشکل باقیست: اتاق خواب. مرتب کردن رختخواب خیلی پیچیده است. نمیدانم اصلا چرا باید هر روز تختخواب رامرتب کرد؟ درحالی که شب باز هم توی آن می خوابیم!!



سه شنبه:

دیگر آب پرتقال نمی گیرم. میوه به این کوچکی و قشنگی چقدر همه جا را کثیف و نامرتب می کند! زنده باد آب پرتقالهای آماده و حاضری!! اصلا زنده باد همه غذاهای حاضری!

کشف اول: امروز بالاخره فهمیدم چه جوری از توی تخت بیرون بیایم بدون اینکه لحاف را به هم نزنم. اینطوری فقط صاف و مرتبش میکنم. البته با کمی تمرین خیلی زود یاد گرفتم. دیگر در تخت غلت هم نمیزنم.. پشتم کمی درد گرفته که با یک دوش آب گرم بهتر خواهدشد. ازاین پس هر روز صورتم را نمی تراشم و وقت گرانبهایم را هدر نمیدهم...



کشف دوم: ظرف شستن دارد دیوانه ام میکند. عجب کار بیخودی است! هر بار بشقابهای تمیز را کثیف کنیم و بعد آن را بشوییم.



کشف سوم: فقط هفته ای یکبار جارو میزنم. برای صبحانه و شام هم سوسیس و کالباس می خوریم.

 





چهارشنبه:

دیگر آب میوه نمی خوریم. بسته های آب میوه خیلی سنگینند و حملشان خیلی مشکل است.



کشف دیگر: خوردن سوسیس برای صبحانه عالیست. برای ظهر بد نیست اما برای شام دیگر از حلقم بیرون میزند. اگر مردی بیش از دو روز سوسیس بخورد احتمالا دچار تهوع خواهدشد!!



پنجشنبه:

اصلا چرا باید موقع خوابیدن لباسم را بکنم در حالی که فرداصبح باز باید آن را بپوشم؟!!! ترجیح میدهم به جای زمانی که صرف این کار میکنم کمی استراحت کنم. از پتو هم دیگر استفاده نمیکنم تا تختم مرتب بماند.

پسرم همه جا راکثیف کرده . کلی دعوایش کردم... آخر مگر من مستخدم هستم که هی باید جمع کنم و جارو بزنم؟ عجیب است ! این همان حرفهایی است که زنم گاهی میزند!

امروز دیگر باید ریشم را بتراشم... اما اصلا دلم نمی خواهد . دیگر دارم عصبانی میشوم. برای صبحانه باید میز چید، چایی درست کرد، نان را خرد کرد. انجام همه این کارها دیوانه ام میکند.

برای راحتی کار دیگر شیر را با شیشه ، کره و پنیر را هم توی لفافش میخوریم و همه این کارها را هم کنار ظرفشویی انجام میدهیم. اینطوری دیگر جمع و جورکردن و میز چیدن هم نمیخواهد!

امروز لثه هایم کمی درد گرفته شاید برای اینکه میوه هم نمیخورم. چون ماشین ندارم و برایم خیلی مشکل است که میوه بخرم و به خانه بیاورم. امیدوارم که عفونت نکرده باشند. عصری زنم زنگ زد که آیا رختها رو شیشه هارا شسته ام؟ خنده عصبی سر دادم انگار که من وقت این کارها را داشتم!

توی حمام هم افتضاحی شده، لوله گرفته اما مهم نیست من که دیکر دوش نمیگیرم!



یک کشف جدید دیگر: من و پسرم با هم غذا میخوریم. آن هم سر یخچال! البته باید تند تند بخوریم چون در یخچال را که نمیشود مدت زیادی باز گذاشت.



جمعه:

من و پسرم در تخت مان مانده ایم تا تلویزیون نگاه کنیم. دیدن این همه تبلیغات مواد غذایی دهانمان را آب انداخته. با خستگی کمی غر و غر میکنیم. وقتش است که خودم را بشویم و ریشم را بتراشم و موهایم را شانه کنم و غذای بچه را آماده کنم و ظرفها را بشویم و جابه جا کنم، خرید کنم و بقیه کارها.... ولی واقعا قدرتش را ندارم. سرم گیج میرود و تار میبینم. حتی پسرم هم نایی ندارد. به تبعیت از غریزه مان به رستوران رفتیم و یک ساعتی را غذاهایی عالی و خوشمزه در ظروفی متعدد خوردیم. قبل از اینکه به هتل برویم و شب رادر یک اتاق تمیز و مرتب بخوابیم، از خودم می پرسم آیا هرگز زنم به این راه حل فکرکرده بود؟


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 9:54 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

سه تا زن انگلیسی ، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میزارن که اعتصاب کنن و دیگه کارای خونه رو نکنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کارو بهم بگن.

زن فرانسوی گفت:

به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شدم بنابراین نه نظافت منزل، نه آشپزی، نه اتو و نه ... خلاصه از اینجور کارا دیگه بریدم. خودت یه فکری بکن من که دیگه نیستم یعنی بریدم!

روز بعد خبری نشد ، روز بعدش هم همینطور .

روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست کرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتی بیدار شدم رفته بود .



زن انگلیسی گفت:

من هم مثل فرانسوی همونا را گفتم و رفتم کنار.

روز اول و دوم خبری نشد ولی روز سوم دیدم شوهرم

لیست خرید و کاملا تهیه کرده بود ، خونه رو تمیز کرد و گفت کاری نداری عزیزم منو بوسید و رفت.



زن ایرانی گفت :

من هم عین شما همونا رو به شوهرم گفتم

اما روز اول چیزی ندیدم

روز دوم هم چیزی ندیدم

روز سوم هم چیزی ندیدم

شکر خدا روز چهارم یه کمی تونستم با چشم چپم ببینم

 

 


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 6:57 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

آدم توی بهشت داشت زندگی می کرد. خدا یک نگاهی به قیافه ی آدم انداخت و با خودش فکر کرد که: ای بابا، بهتر از اینم میتونستم درست کنم.

بنابر این حوا رو راه اندازی کرد. یک آدم دیگه که هیکلش مناسب تر. چهره اش بدون دست انداز و خلاصه خیلی بهتر از آدم بود.آ دم با دیدن حوا هیجان زده شد. خیلی از ریخت اون خوشش اومد!


اما خودمونیم آدم توی دلش حسودیش شد و.... فکر کرد باید یک بازی در بیاره و حال این موجود ناز نازی رو بگیره.


یه مدت توی بهشت واسه خودشون حال می کردن که ندا اومد: از میوه ی این درخت نخورید. مسلمونها اعتقاد دارن که اون "میوه" "گندم" بوده. یک ضرب المثل فارسی هست که میگه خسن و خسین دخترای مغاویه بودند که توی صحرای کربلا از تشنگی مردن! این رو در وصف کسانی میگن که یک چیز رو از بیخ و بن غلط میفهمن و غلط هم تکرار میکنند. بابا میگه "میوه ی درخت " تو میگی گندم بوده!؟


من میگم شاید سیب بوده. چون سیب به میوه ی شهوت معروفه و شهوت رانی هم توی بهشت ....آزاده!؟ فکر نمی کنم.

 

 


بعد از گذشت یک مدت حوصله ی هر دو سر رفت آخه همه جا رو سرک کشیده بودن.


خلاصه آدم دست حوا رو کشید و برد زیر درخت گفت بیا بزنیم تو رگ. دستهاشو قلاب کرد و حوای ساده هم رفت بالا و چند تا از اون میوه ها چید و حسابی به شکم وا موندشون حال دادند.

 


حوا پرسید حالا اگر خدا پرسید چی بگیم؟ آدم کله اش رو خاروند و گفت : میندازیم گردن شیطون...میگیم : "شیطون گولمون زد"

 

 


اما هنوز میوه شون از مری به معده نرسیده بود که دو تا مامور با یک حکم جلب وارد شدند و الخ...


بعد که دادگاه تشکیل شد و ازشون بازخواست کردن معلوم شد شیطون اون روز اصلا توی بهشت نبوده و همون اول واسه سجده نکردن به آدم "ناک اوت" شده به زمین. خلاصه خیلی ضایع بازی شد آدم واسه اینکه خودش رو از مهلکه نجات بده و دق دلی شو سر حوا هم در آورده باشه (واسه آیتم های بیشتری که داشت) با کمال نا.... حوای بیچاره رو انداخت جلو که : این از درخت رفته بالا و حوا بوده که خطا کرده!


خدا هم ...


خوب خداست دیگه (بر منکرش لعنت) همه چیز رو میدونست و هر دوشون رو حسابی گوشمالی داد و گفت: شما باید پاک و تمیز بشید و برای این منظور دو تا بلیط ok شده به مقصد زمین خدمتشون تقدیم کرد تا بیان زمین و سیبهایی که خوردن حسابی از بدنشون پاک بشه.



اونا به زمین اومدن و آدم هر روز توی مغز حوا می کرد که همه چیز تقصیر تو بوده و تو بودی که از درخت بالا رفتی و اونقدر این چرندیات رو گفت که حوای ساده لوح خودش هم باور کرد که مقصر بوده.


از اون روزی که حوا اینو پذیرفت بازیچه ی دست آدم شد و هر جوری که دلش میخواست اونو بازی میداد. بهش القاب گوناگون می داد مثل حسود، نیرنگ باز، ضعیفه....


بهش فهمونده بود که بدون یک مرد نمی تونه زندگی کنه، نمی تونه غذا تهیه کنه، نمی تونه بچه هاشو بزرگ کنه، نمیتونه... نمی تونه.... نمی تونه.....


حوا از این وضع خسته شد و تصمیم گرفت بشینه و حسابی فکر کنه چون هیچ چیزی بهتر از اندیشیدن انسانها رو از بند رها نمی کنه. اونقدر فکر کرد تا به نتیجه رسید. آدم رو در شرایط نا مساعد قرار داد و اونقدر شکنجه اش داد تا اونجا که آدم اعتراف کرد همه اش نقشه بوده واسه دق دلی در آوردن سر حوا و اقرار کرد که به زیبایی حوا حسادت می کرده و چهره ی اندیشمند حوا رو که دید فهمید هوا پسه و قول داد دیگه برده داری نکنه.


حالا حوا بهش گفته تو تنها باید توی آتشی که بپا کردی بسوزی چون من که مادر میشم و بهشت زیر پای مادران است (البته اون موقع عارضه ی نازایی خیلی شیوع پیدا نکرده بود وگر نه حوا حتما جمله ی بهتری پیدا می کرد) و به حال خوش رهاش کرد و رفت تا خودش نقش مرد رو ایفا بکنه و دیگه بهش نگن تو مقصری.


حوا قدرت رو به دست گرفت و کم کم تونست توانش رو از آدم هم بیشتر کنه


حالا حوا روی زمین به اندازه ی آدم حق و حقوق داره و اگر آدم حرف زیادی بزنه اونقدر قدرت اندیشه داره که جواب درستی به اون بده.


 

ای آآآآآدم چه کردی با خودت و با ما !!!!!!!!!!

تازه این شعر هم به آدم میگه:

(من ملک بودم و فردوس برین جایم بود،آدم آورد در این دیر خراب آبادم)

به حوا که نمیگه!!!

 


 

 

خوب حالا چی می فهمیم از این داستان طنز؟

 

1- زنها خوشکل تر از مردها هستند

2- مردا حسود ترند ولی همش میگن زنها حسودترن

3- "شیطون گولم زد " بهانه است چون شیطون باید بگه آدم گولم زد.

4- علت زن ذلیلی مردها خودشون هستند چون زیادی مرد بازی در آورده بودن

5- لازم نیست آدم باشید....حوا باشید بهتره


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 6:51 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

   1   2      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ