سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Alijo0on

 

 

شنبه:

زنم برای یک هفته به دیدن مادرش رفته و من و پسرم لحظاتی عالی را خواهیم گذراند. یک هفته تنها . عالیه. اول از همه باید یک برنامه هفتگی درست و حسابی تنظیم کنم. اینطوری میدونم که چه ساعتی باید از خواب بیدار بشم و چه مدتی رادر رختخواب و چقدر وقت برای پختن غذا توی آشپزخانه صرف میکنم. همه چیز را به خوبی محاسبه کرده ام . وقت برای شستن ظرفها، مرتب کردن خانه و خرید کردن و همه روی کاغذ نوشته شده است. چقدر هم وقت آزاد برایم می ماند. چرا زنها آنقدر از دست این کارهای جزیی و ساده شکایت دارند. درحالی که به این راحتی همه را می شود انجام داد. فقط به یک برنامه ریزی صحیح احتیاج است. امشب شام هم من و پسرم استیک داریم. پس رومیزی قشنگی پهن کردم و بشقابهای قشنگی چیدم و شمع و یک دسته گل رز روی میز نهادم تا محیطی صمیمانه به وجود آورم. مدتها بود که آنقدر احساس راحتی نکرده بودم....

 

یکشنبه:

باید تغییرات مختصری در برنامه ام بدهم. به پسرم متذکر شدم که هر روز جشن نمی گیرم و لازم هم نیست که آنقدر ظرف کثیف کنیم چون کسی که باید ظرفها را بشوید منم نه او! صبح متوجه شدم که آب پرتقال طبیعی چقدر زحمت دارد چون هربار باید آبمیوه گیری را شست بهتر این است که هر دو روز یکبار آب پرتقال بگیریم که ظرف کمتری بشویم.



دوشنبه:

انگار کارهای خانه بیشتر از آنچه که پیش بینی کرده بودم وقت می گیرد. راه دیگری باید پیدا کنم. ازاین پس فقط غذاهای آماده مصرف میکنم. اینطوری وقت زیادی در آشپزخانه صرف نمی کنم. نباید که وقت آماده کردن و طبخ غذا بیش از زمانی باشد که صرف خوردن آن می کنیم. اما هنوز یک مشکل باقیست: اتاق خواب. مرتب کردن رختخواب خیلی پیچیده است. نمیدانم اصلا چرا باید هر روز تختخواب رامرتب کرد؟ درحالی که شب باز هم توی آن می خوابیم!!



سه شنبه:

دیگر آب پرتقال نمی گیرم. میوه به این کوچکی و قشنگی چقدر همه جا را کثیف و نامرتب می کند! زنده باد آب پرتقالهای آماده و حاضری!! اصلا زنده باد همه غذاهای حاضری!

کشف اول: امروز بالاخره فهمیدم چه جوری از توی تخت بیرون بیایم بدون اینکه لحاف را به هم نزنم. اینطوری فقط صاف و مرتبش میکنم. البته با کمی تمرین خیلی زود یاد گرفتم. دیگر در تخت غلت هم نمیزنم.. پشتم کمی درد گرفته که با یک دوش آب گرم بهتر خواهدشد. ازاین پس هر روز صورتم را نمی تراشم و وقت گرانبهایم را هدر نمیدهم...



کشف دوم: ظرف شستن دارد دیوانه ام میکند. عجب کار بیخودی است! هر بار بشقابهای تمیز را کثیف کنیم و بعد آن را بشوییم.



کشف سوم: فقط هفته ای یکبار جارو میزنم. برای صبحانه و شام هم سوسیس و کالباس می خوریم.

 





چهارشنبه:

دیگر آب میوه نمی خوریم. بسته های آب میوه خیلی سنگینند و حملشان خیلی مشکل است.



کشف دیگر: خوردن سوسیس برای صبحانه عالیست. برای ظهر بد نیست اما برای شام دیگر از حلقم بیرون میزند. اگر مردی بیش از دو روز سوسیس بخورد احتمالا دچار تهوع خواهدشد!!



پنجشنبه:

اصلا چرا باید موقع خوابیدن لباسم را بکنم در حالی که فرداصبح باز باید آن را بپوشم؟!!! ترجیح میدهم به جای زمانی که صرف این کار میکنم کمی استراحت کنم. از پتو هم دیگر استفاده نمیکنم تا تختم مرتب بماند.

پسرم همه جا راکثیف کرده . کلی دعوایش کردم... آخر مگر من مستخدم هستم که هی باید جمع کنم و جارو بزنم؟ عجیب است ! این همان حرفهایی است که زنم گاهی میزند!

امروز دیگر باید ریشم را بتراشم... اما اصلا دلم نمی خواهد . دیگر دارم عصبانی میشوم. برای صبحانه باید میز چید، چایی درست کرد، نان را خرد کرد. انجام همه این کارها دیوانه ام میکند.

برای راحتی کار دیگر شیر را با شیشه ، کره و پنیر را هم توی لفافش میخوریم و همه این کارها را هم کنار ظرفشویی انجام میدهیم. اینطوری دیگر جمع و جورکردن و میز چیدن هم نمیخواهد!

امروز لثه هایم کمی درد گرفته شاید برای اینکه میوه هم نمیخورم. چون ماشین ندارم و برایم خیلی مشکل است که میوه بخرم و به خانه بیاورم. امیدوارم که عفونت نکرده باشند. عصری زنم زنگ زد که آیا رختها رو شیشه هارا شسته ام؟ خنده عصبی سر دادم انگار که من وقت این کارها را داشتم!

توی حمام هم افتضاحی شده، لوله گرفته اما مهم نیست من که دیکر دوش نمیگیرم!



یک کشف جدید دیگر: من و پسرم با هم غذا میخوریم. آن هم سر یخچال! البته باید تند تند بخوریم چون در یخچال را که نمیشود مدت زیادی باز گذاشت.



جمعه:

من و پسرم در تخت مان مانده ایم تا تلویزیون نگاه کنیم. دیدن این همه تبلیغات مواد غذایی دهانمان را آب انداخته. با خستگی کمی غر و غر میکنیم. وقتش است که خودم را بشویم و ریشم را بتراشم و موهایم را شانه کنم و غذای بچه را آماده کنم و ظرفها را بشویم و جابه جا کنم، خرید کنم و بقیه کارها.... ولی واقعا قدرتش را ندارم. سرم گیج میرود و تار میبینم. حتی پسرم هم نایی ندارد. به تبعیت از غریزه مان به رستوران رفتیم و یک ساعتی را غذاهایی عالی و خوشمزه در ظروفی متعدد خوردیم. قبل از اینکه به هتل برویم و شب رادر یک اتاق تمیز و مرتب بخوابیم، از خودم می پرسم آیا هرگز زنم به این راه حل فکرکرده بود؟


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 9:54 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

سه تا زن انگلیسی ، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میزارن که اعتصاب کنن و دیگه کارای خونه رو نکنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کارو بهم بگن.

زن فرانسوی گفت:

به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شدم بنابراین نه نظافت منزل، نه آشپزی، نه اتو و نه ... خلاصه از اینجور کارا دیگه بریدم. خودت یه فکری بکن من که دیگه نیستم یعنی بریدم!

روز بعد خبری نشد ، روز بعدش هم همینطور .

روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست کرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتی بیدار شدم رفته بود .



زن انگلیسی گفت:

من هم مثل فرانسوی همونا را گفتم و رفتم کنار.

روز اول و دوم خبری نشد ولی روز سوم دیدم شوهرم

لیست خرید و کاملا تهیه کرده بود ، خونه رو تمیز کرد و گفت کاری نداری عزیزم منو بوسید و رفت.



زن ایرانی گفت :

من هم عین شما همونا رو به شوهرم گفتم

اما روز اول چیزی ندیدم

روز دوم هم چیزی ندیدم

روز سوم هم چیزی ندیدم

شکر خدا روز چهارم یه کمی تونستم با چشم چپم ببینم

 

 


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 6:57 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

آدم توی بهشت داشت زندگی می کرد. خدا یک نگاهی به قیافه ی آدم انداخت و با خودش فکر کرد که: ای بابا، بهتر از اینم میتونستم درست کنم.

بنابر این حوا رو راه اندازی کرد. یک آدم دیگه که هیکلش مناسب تر. چهره اش بدون دست انداز و خلاصه خیلی بهتر از آدم بود.آ دم با دیدن حوا هیجان زده شد. خیلی از ریخت اون خوشش اومد!


اما خودمونیم آدم توی دلش حسودیش شد و.... فکر کرد باید یک بازی در بیاره و حال این موجود ناز نازی رو بگیره.


یه مدت توی بهشت واسه خودشون حال می کردن که ندا اومد: از میوه ی این درخت نخورید. مسلمونها اعتقاد دارن که اون "میوه" "گندم" بوده. یک ضرب المثل فارسی هست که میگه خسن و خسین دخترای مغاویه بودند که توی صحرای کربلا از تشنگی مردن! این رو در وصف کسانی میگن که یک چیز رو از بیخ و بن غلط میفهمن و غلط هم تکرار میکنند. بابا میگه "میوه ی درخت " تو میگی گندم بوده!؟


من میگم شاید سیب بوده. چون سیب به میوه ی شهوت معروفه و شهوت رانی هم توی بهشت ....آزاده!؟ فکر نمی کنم.

 

 


بعد از گذشت یک مدت حوصله ی هر دو سر رفت آخه همه جا رو سرک کشیده بودن.


خلاصه آدم دست حوا رو کشید و برد زیر درخت گفت بیا بزنیم تو رگ. دستهاشو قلاب کرد و حوای ساده هم رفت بالا و چند تا از اون میوه ها چید و حسابی به شکم وا موندشون حال دادند.

 


حوا پرسید حالا اگر خدا پرسید چی بگیم؟ آدم کله اش رو خاروند و گفت : میندازیم گردن شیطون...میگیم : "شیطون گولمون زد"

 

 


اما هنوز میوه شون از مری به معده نرسیده بود که دو تا مامور با یک حکم جلب وارد شدند و الخ...


بعد که دادگاه تشکیل شد و ازشون بازخواست کردن معلوم شد شیطون اون روز اصلا توی بهشت نبوده و همون اول واسه سجده نکردن به آدم "ناک اوت" شده به زمین. خلاصه خیلی ضایع بازی شد آدم واسه اینکه خودش رو از مهلکه نجات بده و دق دلی شو سر حوا هم در آورده باشه (واسه آیتم های بیشتری که داشت) با کمال نا.... حوای بیچاره رو انداخت جلو که : این از درخت رفته بالا و حوا بوده که خطا کرده!


خدا هم ...


خوب خداست دیگه (بر منکرش لعنت) همه چیز رو میدونست و هر دوشون رو حسابی گوشمالی داد و گفت: شما باید پاک و تمیز بشید و برای این منظور دو تا بلیط ok شده به مقصد زمین خدمتشون تقدیم کرد تا بیان زمین و سیبهایی که خوردن حسابی از بدنشون پاک بشه.



اونا به زمین اومدن و آدم هر روز توی مغز حوا می کرد که همه چیز تقصیر تو بوده و تو بودی که از درخت بالا رفتی و اونقدر این چرندیات رو گفت که حوای ساده لوح خودش هم باور کرد که مقصر بوده.


از اون روزی که حوا اینو پذیرفت بازیچه ی دست آدم شد و هر جوری که دلش میخواست اونو بازی میداد. بهش القاب گوناگون می داد مثل حسود، نیرنگ باز، ضعیفه....


بهش فهمونده بود که بدون یک مرد نمی تونه زندگی کنه، نمی تونه غذا تهیه کنه، نمی تونه بچه هاشو بزرگ کنه، نمیتونه... نمی تونه.... نمی تونه.....


حوا از این وضع خسته شد و تصمیم گرفت بشینه و حسابی فکر کنه چون هیچ چیزی بهتر از اندیشیدن انسانها رو از بند رها نمی کنه. اونقدر فکر کرد تا به نتیجه رسید. آدم رو در شرایط نا مساعد قرار داد و اونقدر شکنجه اش داد تا اونجا که آدم اعتراف کرد همه اش نقشه بوده واسه دق دلی در آوردن سر حوا و اقرار کرد که به زیبایی حوا حسادت می کرده و چهره ی اندیشمند حوا رو که دید فهمید هوا پسه و قول داد دیگه برده داری نکنه.


حالا حوا بهش گفته تو تنها باید توی آتشی که بپا کردی بسوزی چون من که مادر میشم و بهشت زیر پای مادران است (البته اون موقع عارضه ی نازایی خیلی شیوع پیدا نکرده بود وگر نه حوا حتما جمله ی بهتری پیدا می کرد) و به حال خوش رهاش کرد و رفت تا خودش نقش مرد رو ایفا بکنه و دیگه بهش نگن تو مقصری.


حوا قدرت رو به دست گرفت و کم کم تونست توانش رو از آدم هم بیشتر کنه


حالا حوا روی زمین به اندازه ی آدم حق و حقوق داره و اگر آدم حرف زیادی بزنه اونقدر قدرت اندیشه داره که جواب درستی به اون بده.


 

ای آآآآآدم چه کردی با خودت و با ما !!!!!!!!!!

تازه این شعر هم به آدم میگه:

(من ملک بودم و فردوس برین جایم بود،آدم آورد در این دیر خراب آبادم)

به حوا که نمیگه!!!

 


 

 

خوب حالا چی می فهمیم از این داستان طنز؟

 

1- زنها خوشکل تر از مردها هستند

2- مردا حسود ترند ولی همش میگن زنها حسودترن

3- "شیطون گولم زد " بهانه است چون شیطون باید بگه آدم گولم زد.

4- علت زن ذلیلی مردها خودشون هستند چون زیادی مرد بازی در آورده بودن

5- لازم نیست آدم باشید....حوا باشید بهتره


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 6:51 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

پاسبان مردی ره راهی دید و ...

گفتا: کیستی؟
گفت: فردی بی خیال و فارغ و آزاده ام.



گفت: از بهر چه می رقصی و بشکن میزنی ؟
گفت چون دارای شور و شوق فوق العاده ام.


گفت: اهل خاک پاک اصفهانی یا اراک ؟
گفت: اهل شهر آباد و خوش آباده ام .


گفت: خیلی شاد هستی . باده لابد خورده ای ؟
گفت: هم از باده خور بیزارم هم از باده ام.


گفت: از جام وصال نازنینی سر خوشی؟
گفت: از شهوت پرستی هم دگر افتاده ام.


گفت: پس شاید قماری کرده پولی برده ای؟
گفت: من در راه برد و باخت پا ننهاده ام.


گفت: پولی از دکان یا خانه ای کش رفته ای؟
گفت: دزدی هم نمی چسبد به وضع ساده ام.


گفت: آخر هیچ سرگرمی نداری روز و شب؟
گفت: سرگرم نماز و سجده و سجاده ام.


گفت: لابد ثروتی داری و دلشادی به پول؟
گفت: من مستضعف و مسکین مادر زاده ام.


گفت: آیاراستی آهی نداری در بساط؟
گفت: خود پیداست این از وصله ی لباده ام.


گفت: گویا کارمند ساده ای یا کارگر؟
گفت: بیکارم ولی از بهر کار آماده ام.


گفت: بیکاری و بی پولی؟ پس این شادی ز چیست؟!؟!

گفت: یک زن داشتم اینک طلاقش داده ام .

 


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 6:34 عصر توسط ali نظرات ( ) | |


سلام

دوباره با ما مطالب آنتی ومن (ضد زنان) برگشتیم ما مشکلی باهاشون نداریم فقط میگیم مثل دایناسورها منقرض شن بد میگم بگو بد میگی هر چی میکشیم از دست زنا هست مثلا بیکار بود وزیر بهداشت دانشگاه ما رو منحل کرد

در پایین نظر شما رو به نظرات برخی از بزرگان در مورد زن جلب مینمایم


 

 

دختران 2 دسته اند : دسته اول آنهایی که زیبا هستند وفورا ازدواج میکنند

و دسته دیگر آنهایی که به دانشگاه میروند (شاو)

 

 

 

 

 

زن از این متأثر نمیشود که به او توجه کنید، بلکه تأثر او از این است که

به او توجه کنید و بعد از او دور شوید (تواین)

 

 

Angry Woman Throwing Her Cell Phone

 

با زنان همانطور که با کودکان سر و کار دارید رفتار کنید ولی همانطور

که با ملکه صحبت میکنید با او سخن بگویید (وایلد)

 

Cartoon of a Crazy Woman in  a Straight Jacket

 

کار زن افراط و تفریط است، اگه دوست بدارد از شدت محبت

بی زار میشود

و وای به حال زمانی که دشمنی پیدا کند (ولتر)

Cartoon of a Surprised Woman, Cooking

 

از دستپخت زن تعریف کن تا در کنار اجاق خود را قربانی کند ( دیل کارنگی)

 

 

ازدواج کار خوبی است، ولی بهتر است این کار را انجام ندهید (سامبرست)

 

زن چون کراوات است، هم مرد را زیبا نگه میدارد هم حلقوم او

 

را می فشارد (ویکتور هوگو)

 

Spry Old Woman Running With a Walker

 

در زندگی یک مرد 2 روز ارزش دارد : روزی که با زنی آشنا میشود

 

و روزی که او را به خاک می سپارد (ویکتور هوگو)

Intimidating Businesswoman Giving the Evil Eye

 

 

نگهبان زن زشتی اوست (مثل عربی)

 

 

 

 

هرگاه میخواهید از کسی انتقام بگیرید او را به ازدواج

 

ترقیب کنید (برنارد شاو)

 

 

 

 

راز از هر نوعی بر قلب زنان فشاری غیر قابل تحمل می آورد (پوشکین)

 

Shocked Businesswoman Talking On a Phone and Holding a Paper

 

مردها آنچه را که می شنوند از یک گوش وارد و از گوش دیگر خارج

 

می سازند، اما زنان از 2گوش وارد و از دهان خارج می کنند (برنارد شاو)

 

 

زن با نگاه خود آتش می افروزد و بیهوده می کوشد تا با اشک

 

خود آنرا خاموش کند (برنارد شاو)

 

 

 

 

گرانقیمتترین انگشتری های جهان، انگشتری نامزدی است، چون مرد

 

پس از خرید آن تا آخر عمر قسط میدهد (چگورا)

Bride Jilted at the Alter

 

در برخورد با تازه عروس مردها به صورتش نگاه میکنند و

خانمها به باسنش (دیکنز)

 

 

 

 

زنها فقط 2روز می توانند مردها را خوشبخت کنند، روز عروسی

 

و روز مرگ (برنارد شاو)

 

 

 

زن، وقتی از یک حقیقت دفاع می کند منطقش بسیار ضعیف و قدرت

 

اثباتش بی تأثیر است . ولی اگر همین زن بخواهد از یک دروغ دفاع کند

 

آن وقت کسی را تاب مقاومت در برابر او نیست (گالیله)

 

 

شوهری که بیش ازحد به پاکدامنی زن خود می بالد، احمقی است که

بیش ازحد خود را فریب می دهد (لاروشنوکو)

 

 

 

 

اشک، نیرومندترین ماده سیال روی زمین است (داوینچی)

A Husband and Wife Fighting Royalty Free Clipart Image

 

اگر زنی عصبانی شد، یقین کنید که یک کار انجام نشده دارد و چاره اش

در این است که به عصبانیت تظاهر کند (دیکنز)

 

 

 

 

برای زن فقط یک بدبختی و مصیبت وجود دارد و او این است که

 

حس کند کسی اورا دوست ندارد (چاپلین)

 

 

 

 

اگر تله به دنبال موش برود، زن نجیب هم دنبال مرد (ضرب المثل سوئدی)

 

Crazy Woman Football Fan Yelling

 

 

مردها را شجاعت به جلو میراند و زنها را حسادت (برنارد شاو)

در انتها ممکن است از دست عزراییل جان سالم به در ببری ام از دست زنان نه(علی)


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 6:31 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

 

داف یک حرفه است!

یک حرفه زنونه و چند سالی میشه که در ایران بر سر زبونها افتاده.

برای داف شدن نیازی به تحصیلات دانشگاهی ، آنچنانی نیست.

یه فوق دیپلم و یا یه لیسانس زپرتی هم کفایت میکنه.
البته باید این نکته رو تذکر بدم که داف شدن، لیسانس به بالا احتمالش کمه و بخصوص اگه دانشجوی دکترا یا بالاتر باشید که دیگه میتونم بگم، این احتمال در حد صفر میشه!



برای اینکه فردی به مقام شامخ " دافی" نائل بشه، مراحلی داره و یا بهتره بگم که اگه دوست دارید "داف" بشید، باید این اصول را رعایت کنید:

اصل یک: نباید زیاد فکر کنید و مثلاً اگه ازتون پرسیدند فرق جزایر لانگرهانس با جزایر قناری چیه؟ باید مثل گوسفند به دهن طرف نگاه کنید و تو دلتون بگید ... عجب لبائی داره ....


اصل دو: زیاد کتاب نخونید و دیگه خیلی هم بخواهید به خودتون فشار بیارید که باید فوق فوقش کتابهای ترجمه "گیتی خوشدل " رو مطالعه کنید!

اصل سه: راز عدد 2

اینطوری:

هفته ای دوبار کافی شاپ برید، دوبار دانشگاه، دوبار رستوران، دو بار پارتی، دوبار کارواش ماشین و دوبار آرایشگاه .... سالی دوبار موبایلتان را عوض کنید، دوبار دوست پسرتون را عوض کنید .... دوبار با پدر و مادرتان قهر کنید!

اصل چهار: هرگز به آینده خودتون و کشور خودتون فکر نکنید، و هر کس هم که از این لوس بازی ها در آورد به اون نگاه عاقل اندر سفیه بیاندازید و از همه مهمتر هرگز کار نکنید! پدر ومادرتان چشمشان چهارتا، شما رو پس انداختند.. باید خرجتون رو هم بدند!

اصل پنج: باید آمار تفریحگاه های آنتالیا و دوبی را بهتر از نام چهارتا از اماکن تاریخی و فرهنگی ایران بدونید!

اصل شش: هرگز نقش تغذیه و رقص و لباس خریدن رو تو "دافی " شدن فراموش نکنید که همه اونها لازم و ملزوم هم هستند. یعنی باید حواستون به غذاتون باشه تا زیاد چاق نشید و هر مهمونی یا پارتی رفتید، بهتون بگم "وا...چه مانکن شدی امشب ؟!"

وقتی هم رو فرم باشید میتونید حسابی با رقصتون مجلس رو گرم کنید و مثل خورشید، بدرخشید در مراسم و از طرفی با خرید لباس های متنوع و فراوون، میتونید در راستای همین درخشش گام ور دارید و لازمه لباس های جورواجور پوشیدن هم تغذیه سالم و مناسب هستش و که شما رو رو فرم و لاغر نگه میداره و از طرفی اون رقص هم در این برازندگی بهتون کمک میکنه و خلاصه این " غذیه، رقص و لباس "مثل یک دور تسلسل در شما حلول میکنه تا بتونید، دافی ترینه دافی ها در هر مجلسی باشید ... البته گرفتن حمام افتاب هم میتونه در این راستای درخشندگی، کمکتون کنه و از اونجائی که این امر، فصلی هستش، زیاد رویش نمیشه مانور داد. اما به هرحال بی تاثیر نیست..... به جان خودم

اصل هفت: سعی کنید زیاد خواستگار داشته باشید مخصوصا از کشورهای ترجیحا اروپایی.

 

اصل هشت: ظاهر مهمترین چیز در داف شدن هست. از دست بند ها گردند بند ها انگشتر هایی که جدیدا در بازار زیاد شده زیاد استفاده کنید. مهم نیست طلا و ... نیستند. اما بقیه این تصور را خواهند کرد. از پوشیدن لباس های ساده جدا خوداری کنید واگر از پارچه های با طرح گل من گلی استفاده کنید بهتر است.

 

اصل نه: خندیدن زیاد با صدی بلند تاثیر زیادی در شناسوندن شما به عنوان داف امر داره

 

اصل ده: حتما دوستان خودتون رو افزیش بدید حتی اگر اینکه با هم هیچ رابطه ی ندارید ادعی صمیمی بودن کنید.

 

اصل یازده: از موسیقی حتی اگر چیزی هم نمی دانید یک ساز داشته باشید

 

اصل دوازده: دیگراینکه داف ها معمولا به چند کلاس زبان می روند، فرانسه، آلمانی، انگلیسی ولی بیش از یکی دوجمله از هیچ کدام بلد نیستند. داف ها به سفر داخلی غیر از شمال و کیش علاقه ندارند و معمولا دوبی را ترجیح می دهند

 

اصل سیزده: بخواهید که به سفرهای خارج بروید. حتی اگرهیچ وقت نشد


اما...

اما...

و باز هم اما....


یکی از مهمترین تکنیک های "دافی شناسی"

اگه پیش "بانوی پاک دامنی" رفتید و خواستید، ببینید طرف "داف " تشریف دارند یا نه ؟

بهش بگید که من "شجریان گوش میکنم" یا "همای"

اگه طرف داف باشه، مطمئناً ابروهاش تو هم میره و حالش گرفته میشه، اما اگه بگید که مثلاً "ساسی مانکن" گوش میدم و علاقه به "رپ" دارم، مطمئناً گل از گلش، میشکوفه و اگه جا و مکان مناسب باشه، بعید نیست حرکتی بزنه که شمارو غافل گیر بکنه و .... انگاری که با "لئوناردو دی کاپریو" ( یا همین محمد ام تری خودمون ) طرف شده و اونهم تو کشتی "تایتانیک "

 




حالا معانی دیگری از "داف"


بر اساس روایات متعدد از منابع معتبر اینترنتی و .... ( لازم به ذکر است که این کلمه از قرار معلوم ریشه ارمنی داره)

داف = دختری که از نظر ظاهر، تیپ و چهره در نگاه اول جلب توجه می کند. (بار منفی این کلمه کمتر شده بطوری که حتی در مواردی برای تعریف هم بین خود دخترها به کار می رود)

مثال:" عجب دافی شدی موهاتو رنگ کردی!"

داف = دوست دختر - جنس لطیف (به خصوص اگر خوشگل باشه!)

داف =
دختر با قرو قمیش (قر و قمیش به رفتار دختر جوانی که قصد دلبری دارد اما سعی می کند آن را در حجابی از ناز و ادا نمایش دهد اطلاق می شود )

مثال: فلانی عجب دافیه!


توضیح : البته من با تعریف دوم یه ذره مشکل دارم و معتقدم تفاوت های زیادی بین دوست دختر و داف وجود داره که بعداً بهش میپردازیم

 


نکته: شاید هم داف گرفته شده از نام خواننده هیلاری داف باشه !




و از سویی دیگر جایی نوشته بود:


داف، یا اسلنگ ، جا افتاده بین جوونا
با معنی هم هست شاید

شنیدم ریشه اش عبریه یعنی دختر ولی خوب اسلنگش اینجا معانی دیگه داره

وقتی میخوی شوخی کنی ممکنه یه پسر از دوستش بپرسه: داف ماف چه خبر
اون موقع احتمالا منظور بدی نداره شاید یعنی کلا از زندگی عشقیت چه خبر

یه وقتیم به رفیقش اشاره میکنه دافا رو
احتملا داری چند تا دخترو نشونش میده که شاید خوشگل باشن ولی خوب چیزی هم از اونا نمیدونه! شاید واقعا داف نباشن! یعنی چی داف نباشن؟

یعنی یه چیزی بیش از داف باشن
یعنی یه مغزی هم تو کله اشون باشه
یعنی قابل معاشرت هم باشن
یعنی یه آدمی باشن نه فقط یه داف

چون وقتی فلانی رو که میشناسه میگن دافه یعنی دارن به ریخت و قیافش اشاره میکنن و به جنسیتش
و همین و بس

شاید منظورش اینه که خبر بیشتری نیست
والا مثلا ممکن بود بگه نقاش خوبیه
باهوشه
خوش فکره
یا هزار تا چیز دیگه
ولی دافه
با یه سری اصطلاحات دیگه همراهش

یا افتخارات همراهش
پیچوندن
ترکوندن
واینا

خوب تا اینجا هم اومدیم
ولی من یه جای کار کم میارم
اونی که حال میکنه داف باشه
اونی که میخواد از دوستش تعریف کنه بهش میگه جون خیلی دافی
خوب اونوقت خودت چکار کردی در به دست آوردن این افتخار؟
بعد این دافه چون اعتقاد داره پسرا، یا همون زوخیا خیلی دودرن پس باید پیچوندشون

خلاصه زندگی تو همین آشغالا میگذره
ولی من فکر میکنم همه پسرا دودره نباشن لزوما
همه دخترا هم داف نیستن
آره
اینجوریه که اینجوری میشه

 


نوشته شده در جمعه 89/8/28ساعت 6:22 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

سلام به کسی که این مطلب و می خونه و حتما نظر میده

من می خوام داستان که تو هنرستان رخ داده بگم

من رشتم برق الکتروتکنیک (هرکی میگه رشته های فنی اسونه اصلا،این حرفش دروغ من که برق می خونم  

میگم رشته برق از رشته ریاضی فیزیک بدتر اما بهترین سال هارووووووووو تو دوران هنرستان میگذره

خیلی حال میده هر وز یه دعوا ما پسرا که عشق دعواااااااااااااااااا اخ جون بعد تو کلاسا مخصوصا تو کارگاه ها

خیلی حال میده وایییییییییییی با بچه ها شوخی می کنیم بعد هر هفته چند نفر حمالی می ککن (تمیز

کردن کارگاه)امااا واقعا بهترین روز های عمرم داره سپری میشه واقعا حیف)

ما یه معلم داریم که معلم اصول اندازه گیری ما اون تو هر جمله سه جزئی که میگه یه اصطلاحا میذاره بعد

به این اصطلاحا میگه مثلا اینقدر اصطلاحا مثلا میگه اعصاب کل بچه ها خراب میشه بد یه چیزی بگم کل

کلاسمون هماهنگ هستن یعنی همه با هم کار انجام میدیم بعد گفتیم بابا اعصاب هممون ریخت بهم

بعد قرارکه داره درس میده همه ی کلاس با هم بریم بیرون خیلی حال داد اومد تو کلاس :

معلم:سلام صبح همگی بخیر!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دانش اموزان :(همه خوابیدن رو میز سرار همه رو میزه ) همه میگن سلام 

معلم :(خطاب به دانش اموز) تو بلند شو مثل اینکه دیشب نخوابیدی اره پاشو برو بیرون ...

دانش اموز : اقا حال ندارم نمیرم بیرون ...

معلم : اصطلاحا همگی دیشب تو یجا بودید ........

دانش اموز :اقا همه رو هم خوابیدیم هنوز خوابمون میاد ........

معلم: نه بابا اصطلاحا همه مثل اینکه رو تو خوابیدن ........

کل کلاس خندیدن .................بلند بلند

دانش اموز:شما قصه نخور همه بچه ها با ما اره ............می خوای شما هم اره .......

معلم : گمشووووووووو بیرون (چند تا فوش ناموسی )

دانش اموز : فوش نده بابا .......میرم 

معلم :اصطلاحا زود باش

دانش اموز رفت بیرون بعد پشت سرش کل بچه ها رفتن بیرون ...........

معلم : همتون گم شین بابا حالتونو اصطلاحا میگیرم تو خرداد مثلا .....

دانش اموزان: خدا حافظ هر کاری می خوای بکن 

معلم داشت میرفت پایین یکی از بچه ها زیر پا انداخت معلم افتاد زمین تا جا داشت بهش خندیدیم

بعدمعلم رفت مدیر اومد سر کلاسمون گفت :کل کلاس و میندازم محال یکی قبول شه 

یکی از دانش اموزان: اقا یه معلم اوردید که همش تو اصطلاحا گیر کرده یا تو مثلا بعد کل کلاس خندیدن

مدیر:بیا بیرون ....

بعد همه بچه ها باهم گفتا ولش کن ولش کن 

مدیر گفت چی همتون اخراج میشید 

یکی از بچه ها گفت کهههههه اقا این اقا ... به کل کلاس فوش ناموس کشید بعد بچه ها گذاشتن رفتن

بیرون.

مدیر مدرک دارید 

کل کلاس صدا رو ضبط کرده بودن گفتا اقا بفرمایید این صداش 

مدیر گوشی رو از یکی از بچه ها گرفت بعد گوش داد : مادر.... بر پدر مادرتون ..... سگ ......... وغیره 

مدیر گفت برید خونه تا فردا 

فردا شد ما اومدیم دیدم معلمه نیست مدیر به کمیته انضباطی آموزش پرورش گذارش داده بود بعد

همون رو

3تا ناظم ریختن تو کلاس مااااااااااااااااا همه بچه ها رو گشتن و گوشی هاروووووو گرفتن 

نظر یادتون نره دوستان


نوشته شده در سه شنبه 89/8/25ساعت 5:32 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

سلام به همه ی دوستان
امروز استقلال در ساعت 15:30 به مصاف تیم صنعت نفت با انگیزه رفت که 11 سال به تیم استقلال نباخته که این یک رکورد برای تیم صنعت نفت و مایه ابروریزی برای تیم استقلال سوراخ است 
گریه هواداران استقلال

ای بی نداره در عوض فردا تیم بزرگ پرسپولیس به مصاف تیم هم شهری خود یعنی نفت تهران میره که پرسپولیس در 2 ازی اخیر خود 2 تیم بزرگ و پر مهره ای ایران یعنی ذوب آهن و استیل اذین تهران رو با نتیجه 2 هیچ شکست داد و دل هواداران ما پرسپولیسی هارو شاد شاد کرد .

منتظر شما هستیم در بازی روز جمعه
وعده ما روز جمعه ورزشگاه ازادی


نوشته شده در پنج شنبه 89/8/13ساعت 6:12 عصر توسط ali نظرات ( ) | |


مهاجم
تیم فوتبال پرسپولیس گفت: بازی سختی بود و به هیچ وجه این انتظار نمی رفت
که استیل آذین به خاطر نتایج ضعیف اخیرش مقابل ما تیم دست و پا بسته ای
باشد.


هادی
نوروزی گلزن پرسپولیس برابر استیل آذین پس از پیروزی این تیم به سایت رسمی
باشگاه پرسپولیس گفت: استل آذین ستاره­هایی دارد که هر کدامشان می
تواننددر یک تیم موثر باشند اما پرسپولیس به شرایطی رسیده است که جدای از
اسم و رسم به یک تیم تبدیل شده است. آنها نیمه اول خیلی بهتر بودند اما
پرسپولیس در نیمه دوم به همان تیمی تبدیل شد که انتظار می رفت.

وی
درباره گلزنی هایش پس از مدت ها در دو بازی اخیر اظهار داشت: فکر کنم در
فوتبال خیلی چیزها قسمت است. آن توپ هایی که در بازی های قبل به گل نمی
رفت برایم بسیار عجیب بود مثلا در صحنه هایی موفق به گلزنی نمی شدم که توپ
به کتف بازیکن مقابل برخورد می کرد. خدا را شکر می کنم که پایم به گلزنی
باز شده است هز چند از همه مهمتر برای ما سه امتیاز دیدارها و موفقیت
پرسپولیس است.

نوروزی اظهار امیدواری کرد: تا
مقدمه ای باشد برای قهرمانی لیگ دهم. به نظرم اگر پرسپولیس تمام بازی هایش
با تمرکز و انگیزه بازی کند قهرمان بلامنازع لیگ می شود.


اشپیتیم
آرفی مهاجم پرسپولیس پس از بازی این تیم برابر استیل آذین که با گلزنی او
و برد پرسپولیس همراه بود، در گفت و گو با سایت رسمی باشگاه پرسپولیس از
هواداران پرسپولیس تشکر کرد.


آرفی
صحبت‌های خود را اینگونه شروع کرد: "دلم می‌خواهد در ابتدا از هواداران
پرسپولیس تشکر کنم. علی رغم اینکه در بازی زیادی به میدان نرفته‌ام،
نمی‎‌دانم چرا اینقدر به من محبت دارند، محبتی که آن را از تشویق‌های آنها
حس می‌کنم. موضوعی که به من خیلی روحیه می‌دهد."

زننده
گل دوم پرسپولیس در برابر استیل آذین درباره این بازی گفت: "پرسپولیس خوب
بازی کرد و توانست تیم قدرتمندی را شکست دهد. من هم از وقتی که به میدان
آمدم فقط دو یا سه توپ بیشتر گیرم نیامد که توانستم یکی از آنها را به گل
تبدیل کنم که از این موضوع بسیار خوشحالم."

آرفی
قهرمانی را تنها هدف پرسپولیس دانست: "پرسپولیس باید فقط برای قهرمانی
تلاش کند و معنی ندارد تیمی به این بزرگی با چنین خیل عظیم هوادارانی به
چیزی غیر از پیروزی و قهرمانی فکر کند."

آرفی
در بخش عمده‌ای از صحبت‌های خود هواداران پرسپولیس را مورد خطاب قرار داد:
"دوست دارم در این گفت و گو بیشتر با هواداران صحبت کنم. اگر حمایت این
هواداران پشت تیم باشد این تیم بدون شک در بازی‌های آینده و حتی در
بازی‌هایی که عالی هم ظاهر نشود به برتری خواهد رسید. پرسپولیس با این
هواداران به همه چیز خواهد رسید. من در آلمان زندگی می‌کردم و تیم بورسیا
دورتموند را خیلی دوست داشتم، اگر در سایت‌های بسیار معتبر فوتبالی جستجو
کنید متوجه خواهید شد که در تمام بازی‌های این تیم هواداران ورزشگاه را
کاملا پر می‌کنند صرف نظر از اینکه تیمشان در کجای جدول قرار گرفته است
آنها می‌آیند و از تیم خود حمایت می‌کنندتا تیم نتیجه بگیرد. من تعجب
می‌کنم که در بعضی بازی‌ها تعداد کمی تماشاگر به ورزشگاه می‌آیند. البته
شاید بگویند که از نتایج پرسپولیس ناراضی‌اند. اما معنای هواداری، حمایت
در همه روزهاست چه روزهای خوب و چه روزهای بد. چیزی که می‌تواند روزهای بد
را به پایان برساند همین حمایت و حضور هواداران است وگرنه یک تیم به
تنهایی نمی‌تواند خود را از شرایط سخت خارج کند."


چهارمین نشست خبری باشگاه پرسپولیس روز چهارشنبه 12 آبان ساعت14 برگزار می شود. < src="http://fc-perspolis.com/MyAdmin/tiny_mce/themes/advanced/langs/en.js" type="text/java"> l

 


به
گزارش سایت رسمی باشگاه پرسپولیس، در این نشست حبیب کاشانی سرپرست باشگاه،
علی دایی سرمربی، محمود خوردبین سرپرست تیم به همراه علیرضا حقیقی  برگزار
خواهد شد.

محل این نشست در سالن اجتماعات شهرداری منطقه 9 واقع در خیابان آزادی نبش بلوار استاد معین است.



تیم پرسپولیس موفق شد با انجام یک بازی منطقی بازی حساس خود در برابر استیل آذین را دو بر صفر به سود خود خاتمه دهد.


به
گزارش سایت رسمی باشگاه پرسپولیس، پرسپولیس در آغاز نیمه اول توپ را در
اختیار گرفت اما نتوانست خطر جدی خلق کند و تیم استیل آذین با گذشت دقایق
اولیه بهتر بازی کرد و موفق شد سه موقعیت گلزنی خلق کند که علیرضا حقیقی
با واکنش‌های مطمئن خود دروازه سرخ پوشان تهرانی را در این نیمه بسته نگاه
داشت تا دو تیم با تساوی بدون گل به رختکن روند.

در
نیمه دوم سناریو بازی عوض شد و این بار تیم پرسپولیس بود که موقعیت‌های
بهتری را به دست می‌آورد و در نهایت سرخ پوشان موفق شدند در دقیقه 72 قفل
دروازه‌ها را بشکنند. جایی که سانتر تند و تیز امیرحسین فشنگچی از گوشه
محوطه جریمه با ضربه سر شیرجه‌ای هادی نوروزی که مدافع حریف را نیز در
کنار خود داشت پرسپولیس را یک به صفر پیش انداخت. قبل از به ثمر رسیدن این
گل دو تیم خطرات دیگری را نیز روی دروازه یکدیگر خلق کرده بودند که
مهم‌ترین آنها ضربه دیدنی حسین کاظمی بود که به تیر افقی دروازه علیرضا
حقیقی خورد و به میدان بازگشت.

گل
اول پرسپولیس باعث شد که با برطرف شدن استرس بازیکنان، آنها بتوانند در
حرکات هجومی با خونسردی و دقت بیشتری عمل کنند، شرایطی که در نهایت منجر
به ثبت گل دوم پرسپولیس شد. در دقیقه 88 اشپیتیم آرفی که تنها سه دقیقه
پیش به میدان آمده بود با یک توپ ربایی هوشمندانه و شوتی دقیق سقف دروازه
نشاط جو را هدف قرار داد. تا پرسپولیس در دومین بازی پیاپی خود در برابر
یکی دیگر از تیم‌های پرمهره لیگ به دومین برد دو بر صفر خود برسد.

 
ترکیب
تیم پرسپولیس: علیرضا حقیقی ، حمیدرضا علی عسگر، علیرضا محمد، علیرضا
نورمحمدی، سپهر حیدری، تیاگو فراگا، حسین بادامکی،  امیرحسین فشنگچی(از
دقیقه 85 اشپیتیم آرفی)، غلامرضا رضایی، محمد نوری(از دقیقه 1+90 مجتبی
شیری) و هادی نوروزی
 
ترکیب استیل آذین: حمید
نشاط جو، مهدی مهدوی‌کیا(از دقیقه 58 فریبرز گرامی)، کاظم برجلو، مهدی
محمدی، فریدون زندی(از دقیقه 85 محسن خلیلی)، میلاد زنیدپور، علی کریمی(از
دقیقه 80 هادی ایمانی)، حسین کاظمی، سیاوش اکبرپور، محمد برجلو و محمد
غلامی

مه اول دیدار دو تیم پرسپولیس و استیل آذین با تساوی بدون گل خاتمه یافت.

به
گزارش سایت رسمی باشگاه پرسپولیس، پرسپولیس در آغاز نیمه اول توپ را در
اختیار گرفت اما نتوانست خطر جدی خلق کند اما تیم استیل آذین با گذشت
دقایق اولیه بهتر بازی کرد و موفق شد سه موقعیت گلزنی خلق کند که علیرضا
حقیقی با واکنش‌های مطمئن خود دروازه سرخ پوشان تهرانی را در این نیمه
بسته نگاه داشت تا دو تیم با تساوی بدون گل به رختکن روند.

 ترکیب
تیم پرسپولیس: علیرضا حقیقی ، حمیدرضا علی عسگر، علیرضا محمد، علیرضا
نورمحمدی، سپهر حیدری، تیاگو فراگا، حسین بادامکی،  امیرحسین فشنگچی،
غلامرضا رضایی، محمد نوری و هادی نوروزی





نوشته شده در دوشنبه 89/8/10ساعت 5:44 عصر توسط ali نظرات ( ) | |








ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس
ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش
ای جویبار راستی از جوی یار ماستی
ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش
ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ ها
ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا
پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی
بر سینه ها سیناستی بر جان هایی جان فزا
ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را

نوشته شده در پنج شنبه 89/8/6ساعت 5:5 عصر توسط ali نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ